دانشمندان با مطالعه و تحقیق توانستند لوگوی پپسی را رمز گشایی کنند
پرداخت هر پنی برای حفظ اسراییل است
Pepsi = pay each penny save Israel
و دریافتند که این هم توطئه ای از جانب دشمن بوده
با روشن شدن این دشمنی آشکار و رو شدن دست لابی های صهیونیستی
شرکت های ایرانی هم ساکت ننشسته ودر حرکتی هماهنگ به تشریح نام خود پرداختند تا مشت محکمی باشد بر دهان اسراییل جنایتکار
- پفک نمکی = پایمردی فلسطین،کابوس ناگوار ملت کینه توز یهود
- تک ماکارون = تکنولوژی کشور متجاوز اسرائیل کارامدتر از راه ولایت نیست
- شادنوش = شکست اسرائیل دربرابرنیروی ولایتمدار شیعیان
- داماش = دندان اسرائیلو مردم ایران شکستند
- کاله = کشور اسرائیلو له میکنیم
- بن ساله = بنیامین نتانیاهو، سگ اسرائیلی لندهور هست
- دامداران = دهن این مردم دهاتی اسرائیل را، استغفرا... نزار دهنم بازشه
به نام خدا و با سلام
باتوجه به نیاز جامعه وبلاگ نویس به افزایش بازدید وبلاگ
بر آن شدیم مراحل افزایش بازدید کننده ویژه وبلاگ های فارسی را مرحله به مرحله از ابتدا تا پربازدید شدن وبلاگ آموزش دهیم .
اولین قدم برای شروع همیشه یک ایده و موضوع خوب برای شروع بوده و خواهد بود ، بلافاصله بعد از ایده پردازی نیاز به انتخاب یک اسم برای وبلاگ داریم .
انتخاب اسم یکی از مراحل مشکل اما بسیار مهم است ، اسم انتخابی بهتر است تا حد امکان با موضوع و ایده شما ارتباط داشته باشد .
تا حد امکان کوتاه و بدون کاراکتر های اضافی نظیر علامت منها - ، اعداد و غیره باشد .
بعد از انتخاب اسم مناسب وبلاگ را در یکی از سرویس دهنده های ارائه دهنده وبلاگ ثبت کنید .
در انتخاب سرویس دهنده دقت کنید ، بهتر است از سرویس دهنده های قدیمی استفاده کنید که وبلاگتان دچار قطعی نشود یا بعد از مدتی مطالب از بین نرود .
بلاگفا ، پرشین بلاگ ، میهن بلاگ و بلاگ اسکای میتواند گزینه های بهتری نسبت به سرویس دهنده های دیگر باشد .
در وبلاگی که ایجاد کردید فعلا فقط یک مطلب درج کنید و سعی کنید بعد از ثبت وبلاگ از بروزرسانی های مکرر خودداری کنید تا وبلاگتان را در گوگل ثبت کنید .
بعد از ثبت وبلاگ در موتورهای جستوجو اقدام به بروز رسانی کنید که برای این بخش هم آموزش هایی هست که در ادامه عرض می کنم .
منبع: پیچک
ادامه مطلب ...
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به
پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در
حالیکه یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد....
- آهای، آقا پسر!
پسرک
برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق میزد وقتی آن خانم، کفشها را به
او داد.پسرک با چشمهای خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، میدانستم که با خدا نسبتی دارید
سگی نزد شیر امد گفت
با من کشیتی بگیر
شیر سر باز زد
سگ گفت نزد تمام سگان خواهم گفت که شیر از مقابله ی با من میهراسد
شیر گفت سرزنش سگان را خوش تر دارم از اینکه شیران مرا شماتت کنم که با سگی کشتی گرفتم
یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش !
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت !
مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا
مرگ : نه اصلا راه نداره ! همه چی طبق برنامست ! طبق لیست من الان نوبت توئه
مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر . . .
مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره ! توی شربت ۲ تا قرص خواب خیلی قوی ریخت !
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت . . .
مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست و منتظر
شد تا مرگ بیدار شه . . .
مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت
به خاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن