زنگ تفریح

ترول،مطالب خنده دار و جالب،عکس های دیدنی و...

زنگ تفریح

ترول،مطالب خنده دار و جالب،عکس های دیدنی و...

روش های تقلب...

به ادامه مطلب بروید

ادامه مطلب ...

جملات پ ن پ سری اول

گوشی موبایلم تو دستم بود .
دوستم میگه :این گوشیته؟

میگم:پــ نــ پــ کنترل تلوزیونمونه گرفتم تو دسم گم نشه



رفتم دکتر (۹۰ سالشه) به من میگه: مریضی؟ میگم: پـَـــ نــه پـَــ اومدم خاطرات جنگ جهانی رو با هم مرور کنیم.



داشتم یه گربه رو تو سبد می بردم صدای میو میوش کل خیابون رو برداشته بود …
دختره میگه گربس؟! پـَـــ نــه پـَـــ نهنگه اختلال ژنیتیکی پیدا کرده !!!



یه کف گرگی زدم تو صورتش
میگه: خواستی عصبانیتتو روم خالی کنی؟
گفتم : پـَـ نـَـ پـَـ خواستم بگم آی لاو یو



رفتم ساعت سازی به یارو می گم ساعتم کار نمی کنه، میپرسه یعنی درستش کنم؟
پـــ نه پـــ باهاش صحبت کن سر عقل بیاد بره سر کار!!!



میدونستم با خدا نسبتی داری...

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد....
- آهای، آقا پسر! 

پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک  با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: 

- شما خدا هستید؟ 

- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم! 

- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید